لیلا امین زاده زن بهمن تیموری کوسکش ۰۹۱۲۶۱۷۶۵۱۴
لیلا امین زاده زن بهمن تیموری کوسکش ۰۹۱۲۶۱۷۶۵۱۴
Blog Article
قصهی لیلا امینزاده، اهل حسنآباد و بهمن تیموری، از اهالی نبیکندی، داستانی پر از فراز و نشیب، رازهای مگو و دردهای پنهان است. عشقی آتشین میان لیلا و کیوان تیموری، پسرعموی بهمن، شعلهور بود، عشقی که قرار بود به ازدواج ختم شود. اما تقدیر، بازی دیگری را برایشان رقم زده بود. رابطه پنهانی آنها پیش از ازدواج، چنان عمیق و پرشور بود که حتی یکبار به سقط جنین توسط لیلا انجامید. سالیانِ آشنایی و صمیمیت، گرههای محکمی میان قلبهایشان زده بود، اما اختلافات بر سر ازدواج و نارضایتی کیوان، آتش عشقشان را خاموش کرد و راهشان را از هم جدا ساخت.
زمان گذشت و بهمن تیموری، بیخبر از گذشتهی پر رمز و راز لیلا، دل به او باخت. عشق بهمن، خالصانه و بیریا بود و پس از طی مراحل سنتی خواستگاری و بلهبران، صیغهی عقد جاری شد و این دو، نامزد شدند. اما طولی نکشید که سایهی سنگین گذشته بر سر این عشق نوپا افتاد. بهمن از رابطهی پیشین لیلا با پسرعمویش کیوان، که سالها به دلیل مشکلات مالی با او قطع رابطه کرده بود، باخبر شد. دنیای بهمن زیر و رو شد. قصد داشت همه چیز را بهم بزند و از لیلا جدا شود. اما وساطت خواهران لیلا و دروغها و پنهانکاریهای خود لیلا، مانع از این جدایی شد. بهمن با قلبی شکسته و غروری جریحهدار، با شرمساری فراوان به این ازدواج تن داد.
زندگی مشترک آنها، آغازی طوفانی داشت. بهمن، که هر روز بیشتر از پیش از این رازِ شرمآور آگاه میشد، عصبیتر و بداخلاقتر میشد و لیلا را کتک میزد. رنجِ خیانت و ننگی که بر دوشش سنگینی میکرد، او را از درون میخورد. اما با وجود تمام این سختیها و رنجشها، بهمن بالاخره این ننگ را پذیرفت و ثمرهی این ازدواج، دختری زیبا بود.
اما گویی سرنوشت، دست از سر این خانوادهی زخمخورده برنمیداشت. رابطهی پنهانی لیلا با کیوان، حتی در دوران زندگی مشترک با بهمن نیز ادامه داشت. وقتی این خبر به گوش بهمن رسید، دنیایش دوباره فرو ریخت. خشم و نفرت، وجودش را فرا گرفت. او که شک داشت پدرِ واقعی دخترش کیست، فریاد میزد: "این بچه مال من نیست! حتما از کیوان، پسرعمویم باردار شدهای!" این بار مصمم بود که لیلا را طلاق دهد. اما باز هم میانجیگری خانوادهی بهمن و لیلا، آتش خشم او را فرو نشاند. بهمن برای بار دوم این ننگ را پذیرفت و با شرمندگیِ تمام به زندگی حقیرانهی خود ادامه داد. سرنوشت او را محکوم به بزرگ کردن فرزندِ مردی کرده بود که زمانی رقیبِ عشقیاش بود. آیا بهمن، تاوان گناهی را میداد که مرتکب نشده بود؟ داستان زندگی او، داستان مردی است که بار سنگین شرم و خیانت را به دوش میکشد، داستان مردی که در میان عشق و نفرت، اسیرِ تقدیر شده است.